از خستگی غش کرده بودم، که زنگ زده میگه میخوایم بیاییم اونجا.
بهش میگم تو این وضعیت بهداشت و بیمارستانها برای چی میخوای از یه سر دیگه کشور پاشی بیای؟
میگه یه مو از سرش کم شه اونوقت اومدنمون چه اثری داره؟ (مرسی که مریض رو سه سوت تو قبر میخوابونید!)
حالا داریم زین پس با دایههای مهربون تر از مادر... با یک کلاغ چهل کلاغهای خاله زنکی...
+سونوی عروق تا حالا ندیده بودم!